زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

89.عید فطر92-- مرداد ماه 92

عید فطر92--  مرداد ماه 92 خانمم عشقم عیدت مبارک ..امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی عصر روز پنج شنبه آخر ماه مبارک وسایل پیک نیکمون را جمع کردیم و راهی شهر داران شدیم... تصمیم داشتیم شب عید فطر را کنار دریاچه مصنوعی و زیبای این شهر بگذرونیم.. حدود 20 دقیقه قبل از افطار رسیدیم مجموعه دریاچه ... خانمم عشقم عیدت مبارک ..امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی عصر روز پنج شنبه آخر ماه مبارک وسایل پیک نیکمون را جمع کردیم و راهی شهر داران شدیم... تصمیم داشتیم شب عید فطر را کنار دریاچه مصنوعی و زیبای این شهر بگذرونیم.. حدود 20 دقیقه قبل از افطار رسیدیم مجموعه دریاچه ...خدای من اینقدر شلوغ بود که نگو ..از همه جا مسافر ها آمده بودند و چا...
19 مرداد 1392

88.بازدید از غار یخی و آبشار شیخ علیخان- رمضان 92

خانم خانمی... عشقم ..دلم...گلم سلام عصر یک روز ماه رمضان بود که ما گشنه و تشنه نشسته بودیم جلو تلویزیون...داشتیم اخبار استان را می دیدیم که  مجری اخبار از یک غار یخی زیبا تعریف می کرد و صحنه های زیبایی از این طبیعت بکر را نشون می داد. وقتی پایان خبر آدرس را داد دیدیم با ما فقط بیست دقیقه راه است. پس یک مقدار افطاری ساده و چای برداشتیم و ساعت 6 عصر به سمت غار یخی حرکت کردیم.   اول به شهرستان چلگرد (آبشار کوهرنگ ) رسیدیم. از چند نفر آدرس غار یخی را پرسیدیم جالب این بود که هر کسی یک میزانی را می گفت که با دیگری مغایرت داشت ولی همه از سخت بودن راه خبر می دادند. ما تعجب کردیم که این سختی راه چیست...خلاصه به راه ادامه دادیم ...
15 مرداد 1392

87.درو یونجه های مزرعه بابا منصور- مرداد ماه 92

خانم خانمی... عشقم ..دلم...گلم سلام امسال ما کل ماه مبارک رمضان را چهل چشمه و پیش بابا منصور بودیم.. ما  هر وقت که انرژی داشتیم شما را می بردیم مزرعه بابا منصور ...یکی از روزهای آخر ماه مبارک بود که وقت درو و برداشت یونجه ها بود و ما هم که تا حالا ندیده بودیم سریع شال و کلاه کردیم و رفتیم...   چقدر بوی یونجه ها شیرین و مطبوع بود...چقدر چیدن آنها با تراکتور و اون داس مخصوصش جالب بود... من و شما هر دو ذوق کرده بودیم... توی خیلی از قسمتهای مزرعه بلندی یونجه ها هم قد شما بود و وقتی شما تو مزرعه می شستی من نمی تونستم ببینمت.. انجا کلی بازی کردیم و کفشدوزک و مورچه گرفتیم و دم افطار خسته و کوفته برگشتیم خونه ... از دیدن یک &n...
12 مرداد 1392

86. خرید فشنگ و آب بازی کنار پل اورگان – مرداد ماه 92

دختر عزیزم ماجرای بازی شما با فشنگ هم برای خودش داستانی بود.. دختر عزیزم ماجرای بازی شما با فشنگ هم برای خودش داستانی بود.. بابا منصور تازه سهمیه فشنگش را دریافت کرده بود.. جعبه های فشنگ را به من دادند تا تو اتاق بگذارم و خودشون با دوستاشون رفتند.. من هم سر ظهر خوابم گرفت .. یه مدتی نبود که چشم رو هم نگذاشته بودم که دیدم صدای پاره کردن کاغذ میاد... چشم باز کردم دیدم خدای من یکی یکی جعبه ها ی فشنگ را باز کردی و طبق رنگ بندی فشنگ ها را تو ویترین چیدی..تازه ذوق می کردی و برام از دسته بندی های خودت می گفتی ...من سریع خودم را جمع کردم نمی دونستم چی بگم .. ولی بابا منصور و پدر تا صحنه را دیدند فقط می خندیدند ... می خواستم فشنگ ها را...
11 مرداد 1392

85.الاغ سواری من و پانیک

عزیز دلم گلم خانمی که زندگی منی   یکبار وقتی عمه پریسا و عمو مطهر و پانیک   از خوزستان مهمان بابا منصور و مامان افسر بودند و ما هم انجا دیدارهامون تازه شد. یکی از شیطونی های شما دو تا دختر ناز الاغ سواری بود که البته شما این اولین باری بود که سوار میشدی و اولش کمی تردید داشتی ولی بعد دیگه پایین نمی اومدی ...من که دلم برای الاغ خیلی می سوخت آخه باردار بود و شما دو تا شیطون اصلا این مسئله براتون مهم نبود و فقط توی دنیای شیرین خودتون در حال شعر خوندن و بازی و سواری کردن بودید.                       &nb...
9 مرداد 1392

84.مسافرت یایا و دایی مهدی و امید به چهل چشمه – مرداد ماه 92

گل قشنگم  امسال تابستان هوای چهل چشمه عالی بود و به همین دلیل مقصد مسافرهای زیادی بود. یکی از عزیزترین مسافرهای امسال .......     گل قشنگم  امسال تابستان هوای چهل چشمه عالی بود و به همین دلیل مقصد مسافرهای زیادی بود. یکی از عزیزترین مسافرهای امسال یایا فروغ و دایی های گلت  چند روزی مهمان ما و خانواده پدری در چهل چشمه بودند ...خیلی به همه خوش گذشت. طبق روال همه مسافرها مون را به مکانهایی مثل چشمه دیمه و آبشار کوهرنگ و شهر چلگرد بردیم... خیلی خیلی به همه خوش گذشت...ضمنا چشمه دیمه دوباره نتونستی جلوی خودت را بگیری و دوباره رفتی تو آب...البته آب زیر صفر درجه چون واقعا خنک و سرد است....دیگه وقتی حسابی یخ ک...
8 مرداد 1392
1